ياد شهداء را برجسته كنيد |
یاد شهیدان را برجسته کنید ، زنده کنید ، خاطره آنها را حفظ کنید.
مقام معظم ولایت و رهبری حضرت امام خامنه ای (مد ظله العالی)
«شهداء را با یک صلوات یاد کنید.»
شهید عباس روندی فرزند مرحوم اصغر روندی در سال 1348 در روستای تنگاب کهنه از توابع شهرستان قصر شیرین دیده به جهان گشود.
عباس در خانواده ای مذهبی و معنوی و مقید به واجبات و فرائض رشد یافت ؛ با توجه به عدم امکانات کافی در زمان رژیم پهلوی در روستا ،خانواده شهید تصمیم به مهاجرت به شهرستان قصرشیرین نمودند و مقطع ابتدایی را در دبستان باقرفانی ، مقطع راهنمایی را در مدرسه ی راهنمایی شهید بهشتی اسلام آباد غرب سپری نمودند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به اینکه بعضی از گروهکهای مخالف و وابستگان به رژیم پهلوی هنوز نا امید نشده بودند و می خواستند به هر شکلی از همان ابتدا به انقلاب نوشکفته لطمه بزنند و انقلاب نوپای ملت را با چالش روبرو نمایند شهید روندی به اتفاق دوستان انقلابی خود در محله یک گروه مردمی تشکیل می دادند و شبها تا صبح محله را زیر نظر می گرفتند و از مال و نوامیس مردم حراست و نگهبانی می کردن.
شهید روندی یک دانش آموز سال دوم و سوم راهنمایی بود که به خاطر شرایط حساس و تأکیدات امام راحل در خصوص حضور در جبهه سنگر مدرسه را رها کردند ؛ تا زمان شهادت در جبهه حضور موثر و پرفروغی داشتند.و هیچگاه جبهه را ترک ننمودند . شهید روندی عامل و آمر به واجبات و مستحبات و ترک محرمات بود و مکروهات را نیز انجام نمی داد. شخصی بسیار گشاده رو و خوش اخلاق که خوش خلقی و جذابیت ایشان زبانزد عام و خاص بود همیشه ایشان را با این صفت می شناختند. سال دوم و سوم متوسطه را علیرغم حضور در جبهه در یک سال تحصیلی گذراندند . شهید روندی علاقه زیادی به ورزش داشت علی الخصوص رشته های رزمی اما عمر کوتاه ولی گرانقدر و با عظمتش به ایشان مجال شکوفایی استعداد در این زمینه را نداد.
حاج آقا رضوانی امام جماعت مسجد قمر بنی هاشم (ع) در مراسم یکی از شهداء در مورد شهید عباس روندی می فرمایند که:
شهید روندی نسبت به کلیه امور متعهد و وفادار بود؛ زمانی که به جبهه می روند برای من یک نامه می فرستد بار اول بنده به نامه ی ایشان پاسخ دادم ولی برای بار دوم مشغله کاری باعث شد که به نامه ی شهید عباس روندی پاسخ ندهم این شهید بزرگوار یک نامه برای من می فرستد و بدون اشاره به نامه ی قبلی می نویسد حاج آقا دلواپس شدم گفتم نکنه خدای ناکرده اتفاقی افتاده ؛حاج آقا شما را به خدا برایمان دعا کنید. شهید روندی یکی از عاداتش در برخورد با دوستان صمیمی بستن عقد اخوت و برادری بود و با خیلی از همرزمانش که عقد اخوت و برادری بست بر عهد خودش تا هنگام شهادت باقی ماند .یکی از کسانیکه ایشان با او عقد اخوت و برادری بسته بود و سرنوشتشان عین هم رقم خورد شهید مهدی خرسند پور بود ؛ این دو عزیز همرزم خیلی با هم صمیمی بودند و در تمام امور با هم اتفاق نظر داشتند ، در واقع یار و یاور و مراد و مرید یکدیگر بودند در لطف و احسان در حق هم از دیگری سبقت می گرفتند ؛ یکیشان که به نماز می ایستاد بلافاصله دیگری به او اقتدا می کرد خلاصه هر چقدر از صفا و صمیمیت ایندو بگویم کم گفته ام ؛ حتی در آخرین روزهای عمرشان قبل از عملیات والفجر 9 آندو در خواب همدیگر را می بینند که هر کدام به دیگری مژده و بشارت می دهند که شما به شهادت می رسی و مانند حضرت زهرا (س) مزارت معلوم نخواهد شد و سالها خانواده ات در اتظار پیکرت چشم براه خواهند ماند .
این رویا و خواب صادق در والفجر 9 در سلیمانیه عراق تعبییر شد و شهد شیرین شهادت را در تاریخ 10/12/1364عالمانه و عاشقانه چشیدند و این دو سردارمظلوم و در عین حال رشید و شجاع پیکر مبارکشان بعد ازسالها غربت در حدود 12سال بعد از شهادت به وطن اسلامی در تاریخ 14/7/1376 مصادف با 3 جمادی الثانی سالروز شهادت حضرت فاطمه الزهرا(س) بازگشت.
فرم در حال بارگذاری ...